ببین...
ببین غمگین،
ببین دلتنگ دیدارم...
ببین
خوابم نمی آید،
بیدارم...
نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:
تورا بیش از همه کس دوست میدارم
ببین غمگین،
ببین دلتنگ دیدارم...
ببین
خوابم نمی آید،
بیدارم...
نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:
تورا بیش از همه کس دوست میدارم
از توست هر چه می نویسم
در ناخودآگاهم نشسته ای
که ناخودآگاه می نویسمت...
دختر جوانی آبله سختی گرفت. نامزدش به عیادت او رفت.
چند ماه بعد، نامزد وی کور شد.
موعد عروسی فرا رسید. مردم می گفتند: چه خوب! عروس نازیبا همان بهتر که
شوهرش هم نابینا باشد. 20 سال بعد از ازدواج، زن از دنیا رفت.
مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند.
مرد گفت : «من کاری نکردم جز اینکه شرط عشق را به جا آوردم.»
شرط عشق چه بود؟
دست خودم نیست
اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای
به خدا بدان که این دست خودم نیست!
اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست!
دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم.
دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر
لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!
به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم!
دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی
همه ی درد منی تو , غم دنیا که غمی نیست
من ازت خاطره دارم , خاطره درد کمی نیست
روبه روی من عزیزم , روزگار روشنی نیست
دائم از حال تو میگم , حال من که گفتنی نیست
من یه عمره با خیالت لحظه لحظه در نبردم
با تو زنده بودم اما با تو زندگی نکردم ...
واسه من از تو گذشتن معنی یکی شدن شد
اوج پر کشیدن تو اول سقوط من شد
قلب من از باور تو فکر برگشتن نداره
من به هر راهی که میرم به تو میرسم دوباره
من یه عمره با خیالت لحظه لحظه در نبردم
با تو زنده بودم اما با تو زندگی نکردم ....
از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:
بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن
گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق
گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن
گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن
گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن
گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد
گفتم زیبا ترین لحظه؟ گفت در کنار معشوق بودن
گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن
پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت: ( مرگ)
وز اول گل سرخي برام اوردي گفتي براي هميشه دوستت دارم
روز دوم گل زردي برايم اوردي گفتي دوستت ندارم روز سوم گل
سفيدي برايم اوردي و سر قبرم گذاشتي و گفتي منو ببخش فقط
يه شوخي بود
چقدرعجيبه که تا مريض نشي کسي برات گل نمي ياره تا گريه
نکني کسي نوازشت نمي کنه تا فرياد نکشي کسي به طرفت
برنمي گرده تا قصد رفتن نکني کسي به ديدنت نمي ياد و
تا وقتي نميري کسي تورو نمي بخشه
هيچكس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد باعث
اشك ريختن تو نمي شود اگر كسي تو را آنطوركه ميخواهي دوست
ندارد به اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست
واقعي كسي است كه دستهاي تورابگيردولي قلب تورالمس كند بدترين
شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنار او باشي و بداني كه
هرگزبه اونخواهي رسيد
فرقی نمی کند .....
بگویم و بدانی .....
یا نگویم و بدانی ...
هیچ چیز دورت نمی کند ....
در امن ترین جای جهان جا داری .....
جایی که دست هیچ کسی به تو نمی رسد !
آری قلب من !
باتمام وجود دوستت دارم دیونه
نکن زشته بقیه میبینن
باشه بابا
چشم عزیزم هر چی تو بگی
دوسم داره دیگه